مدتی در یک شرکت وابسته به دولت بصورت پروژه ای کار می کردمچند نفر چینی هم حضور داشتند. یکیشون مترجم بود و بقیه متخصص فنی بودندآدم های کم حرفی بودندزیاد حرف نمی زدند حتی با خودشون!!. بیشتر کار می کردند. آخر وقت هم وقتی که ساعت اداری تموم میشد مینشستیم باهاشون صحبت می کردیم. البته در طول روز با واسطه مترجم حرفهای کاری رو می زدیم ولی حرفهای شخصی رو اجازه نمی دادند در ساعات اداری زده بشه!! حراست در اتاق کارشون میکروفن گذاشته بود. اما تقریبا هیچ صدایی رو نتونسته بود ضبط کنه. فکر کردند که میکروفن ها خراب هستند. این دفعه دوربین گذاشتند. میکروفن ها ابدا" خراب نبودندچینی ها در طول چند ساعتی که مستقر بودند اصلا کوچکترین حرفی با هم نمی زدند و فقط کار می کردند. حتی موقع نوشیدن چای سبز که روبروی هم پشت میز مینشستند و چشم در چشم می شدند حرفی با هم نمی زدند.!!این سخت کوشی اونها ایرانی ها رو خسته کرده بود چون باید پا به پای اونها کار می کردند. درصورتی که مهندسین ایرانی در روزهای عادی اغلب استراحت می کردند وحتی یک پستو برای خواب در ساعت اداری داشتند!! تصمیم گرفتند چینی ها رو هم سر براه کنند!!. با هزار قسم و وعده وعید یکی دو نفر اونها رو به پستو بردند تا کمی استراحت کنند. خیلی مقاومت کردند اما چون معمولا ادمهای مهربونی بودند و نه گفتن رو بلد نبودند آروم آروم پذیرفتند. حتی یک بار توی چایی اونها خواب آور ریختند که بیشتر بخوابند.کم کم اینها به پستو عادت کردند!!واین کار مهندسان تنبل ایرانی رو راحت کرده بود. فارسی هم کمی یادگرفته بودند و در پستو جوک های ایرانی رو میشنیدند و می خندیدند.مترجمشون میگفت اینا که اینطوری عادت کردند اگه برن  چین از گشنگی تلف میشن!! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

"روزهای آقایِ عینکی " LoverToLover دانلود کتاب ریحانه بهشتی یا فرزند صالح با لینک مستقیم Molly طوبی گرافیک Matt زيرپوش ضد عرق رادکاور