برای دیدنت
جاده شب را
زیر باران می پیمایم
تا
به دهکده روز
برسم،
و لحظاتی
در مهمان خانه چشمانت
اتراق کنم.
خیس باران اشکم
وچتر نگاهت را
کم دارم.
خورشید من،
کاش صبح
با تابش نگاهت
روشن می شدم
کاش،
می دانستی
بی تو
چقدر تاریک
شده ام،
من
این روشنایی اندک را
از دهلیز خاموشی
جستجو می کنم
که نور مهرت را
به همه می تاباند
وبا همان شعاع نور
برایت
شبانه می نویسم
شاعر: اکرم (دلنوشته)
درباره این سایت